نام
شهید : ابراهیم احمدی سورشجانی
نام
پدر : نیاز علی
تاریخ
تولد : 1345
تاریخ
شهادت : 14/12/1366
لابهلای
صفحات دفتر یادداشتش نوشته بود:
«کسی میتواند در پای عشق بمیرد که پیش از آن،زندگی
در پیش چشمهای وی مرده باشد.»
زندگینامه
شهید :
اولین
فرزند بود و عزیز مادر. چهار خواهر و چهار برادر داشت، اما انگار خدا ابراهیم را
آورده بود که همراه مادر باشد. بهترین دوست برای پدر و مادرش بود . شهید ابراهیم
احمدی در تابستان سال 1345 در خانواده ای متدین در سورشجان دیده به جهان گشود . پدرش
کشاورز بود و دامدار و از این رهگذر گذران زندگی میکردند. اولین فرزند خانواده
بود و بسیار مورد علاقه پدر و مادر. اما همین طفل عزیر کرده همراه پدر و مادر کار
میکرد . در سال 1351 وارد دبستان «اشجع» سورشجان شد و پنج سال را با موفقیت پشت
سر گذاشت و سپس وارد مدرسه راهنمایی ابوذر سورشجان شد آن زمان با اوجگیری
انقلاب و پیروزی مردم ستمدیده ایران به رهبری حضرت امام مصادف بود و همین باعث شد
که او همچون دیگر فرزندان امام، راه ایثار را باز شناسد . سپس وارد دبیرستان
نواب سورشجان شد. سال اول را در رشته تجربی گذراند جهت ادامه تحصیل و با راهنمایی
معلمین خود وارد دبیرستان شهید استکی شهرکرد مشغول به تحصیل گردید و در همان زمان
عضو بسیج دانش آموزی گردید حمله عراق به ایران همراه با فداکاری مردم و صحبتهایی
که گاهی بعضی از رزمندگان در مدرسه داشتند ابراهیم را بر آن داشت تا راهی جبهههای
نبرد شود. پس از اخذ مدرک تحصیلی دیپلم و شرکت در کنکور به خدمت مقدس سربازی رفت .
روز 18 اسفندماه 1365 به «پادگان عاشورا» واقع در خیرآباد رفت و با گذراندن آموزش
فشرده راهی جبههها شد. اهواز که رسید آموزش فشرده پزشک یاری را گذراند و در بیمارستان
شهید بقایی به عنوان پزشکیار و گاهی در واحد تبلیغات فعالیت میکرد و پس از آن به
بیمارستان امام رضا (علیهالسلام) منتقل شد. در خدمت به مجروحین لحظهای قرار
نداشت.و بعد از انجام آموزش نظامی در پادگان خیر آباد به سوی جبه های جنگ تحمیلی
شتافت و در مدت کوتاهی در قسمت اورژانس به مداوای مجروحین پرداخت . ولی شهد شیرین
شهادت و عشق به آرمانهای انقلاب اسلامی باعث شد او به سوی مناطق عملیاتی شلمچه در
پیکار با دشمن بعثی بشتابد بعد از مدتی برای مرخصی به سورشجان برگشت اما همه میدانستند
این ابراهیم قبلی نیست. «سپاهان نور» که عازم منطقه شد ابراهیم دوباره راهی شد.
همان بار که مادر احساس کرد دیگر او را نخواهد دید و برای آمدنش ده روز روزه نذر
گرفت . این بسیجی مخلص لشکر عاشقی در روز 23 اسفندماه 1366 و در «عملیات والفجر10»
در کوههای سر به فلک کشیده شاخ سومر همراه با دیگر رزمندگان در حلقه محاصرهی
دشمن افتاد و به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید . پیکر پاکش پس از چند روز که
در منطقه مانده بود در آزادسازی مجدد ارتفاعات به میهن بازگشت و در دل گلزار شهدای
سورشجان آرام گرفت.
مادر
شهید:
همیشه
سفارش میکرد به فقرا کمک کنیم. خودش بیشتر از همه هوای افراد محتاج را داشت. همسایهها
که برای خرید شیر و ماست از ما پول میدادند؛ ابراهیم همیشه سفارش میکرد هوای
فقرا را داشته باشیم. گاهی کاسه شیر را به سفارش ابراهیم برمیداشتم و میبردم
درخانه فقرا. بیشتر اوقات هم پولش را نمیگرفتم.
دانشآموزان
دبیرستانی برای یادگرفتن حرفهای کاری، «طرح کاد» میگذراندند. ابراهیم برای طرح
کاد، آموزش تزریقات و کمکهای اولیه دید و در این چهار سال همه سعیاش را کرد. میگفت
با این کار میتواند باری از مردم بردارد. توی فامیل به دکتر ابراهیم مشهور شده
بود.
هر وقت
میرفت جبهه، قرار و آرام نداشتم. شب که میشد، با خودم میگفتم حالا کجاست؟ چه
کار میکند؟ بیخوابی به سرم میزد و دعا میخواندم. دفعه آخر وقتی از زیرقرآن ردش
کردم، وقتی نگاهم افتاد به قد و بالایش، دلم لرزید. نذر کردم 10 روز روزه بگیرم.
گرفتم، اما قرار نداشتم. شب بود و بیخوابی و راز و نیازهای من به درگاه خدا. چند
شب قبل از تشییع پیکرش خواب دیدم ماشینی آمد و روبه روی خانهمان ایستاد. من به
هوای دیدن ابراهیم بیرون دویدم. تا در را باز کنم،دیدم پرچم سبزی از داخل ماشین
تا آسمان کشیده شد. چند روز بعد پیکرش را آوردند.
عملیات
والفجر 10 شهید و زخمی زیاد داشت. منطقه را از دست عراقیها گرفته بودند،ولی عراق
پاتک زد و شهدا ماندند. همه شدند کبود، تکه تکه، شیمیایی و غریب. گمانم روزها غیر
از مادرشان زهرا (س) زائری نداشتند.
ابراهیم
احمدی سورشجانی در جبهه پزشکیار بود.
برگ
سبزی از شهید :
با
تمام وجود پشتیبان اسلام و انقلاب باشید و خدا را بر کارهایتان ناظر بگیرید و به
احکام اسلام به نحو احسن عمل نمایید تا بدین وسیله ادامه دهنده راه شهدا باشید .
مبادا لحظه ای از یاری اسلام دست بردارید که باعث خشم خدا می گردد و باعث
سرافکندگی خویش در آخرت می شود . به یاد خدا زندگی کنید و نماز جماعتتان را به پا
دارید وفراموش نکنید که دنیابه آخر می رسد سعی کنید به دنیا دل مبندید و خود را
محیای سفر آخرت کنید .
شهادت
کمال انسان است . امام خمینی (ره)